خوش باد. خوش رایحه. با نسیم فرح بخش. با رایحۀ نیکو: اگرچه مشک اذفر خوش نسیم است دم جان بخش چون بویت ندارد. خواجه عبداﷲ انصاری. ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو. حافظ. شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است. حافظ
خوش باد. خوش رایحه. با نسیم فرح بخش. با رایحۀ نیکو: اگرچه مشک اذفر خوش نسیم است دم جان بخش چون بویت ندارد. خواجه عبداﷲ انصاری. ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو. حافظ. شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است. حافظ
آنکه نفس او خوش آیند وخوشبوی بود. (یادداشت مؤلف). مبارک دم: از عباد ملک العرش نکوکارترین خوشخویی خوش سخنی خوش نفسی خوش حسبی. منوچهری. تا خوش نفسی بدست نارم بی پای بسر دویده خواهم. خاقانی. چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی. خاقانی. ما گرچه بنطق طوطی خوش نفسیم بر شکر گفته های سعدی مگسیم. مجد همگر. بخندید کای بلبل خوش نفس تو از گفت خود مانده ای در قفس. سعدی. ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان). مجلس بزم عیش را غالیۀ مراد نیست ای دم صبح خوش نفس نافۀ زلف یار کو. حافظ
آنکه نَفَس او خوش آیند وخوشبوی بود. (یادداشت مؤلف). مبارک دم: از عباد ملک العرش نکوکارترین خوشخویی خوش سخنی خوش نفسی خوش حسبی. منوچهری. تا خوش نفسی بدست نارم بی پای بسر دویده خواهم. خاقانی. چون گشت صبا خوش نفس از مشک و می صبح خوش کن نفس از مشک و می انگار صبائی. خاقانی. ما گرچه بنطق طوطی خوش نفسیم بر شکر گفته های سعدی مگسیم. مجد همگر. بخندید کای بلبل خوش نفس تو از گفت خود مانده ای در قفس. سعدی. ساقیان سیم ساق و شاهدان شوخ چشم عاشقان خوش نفس جان پروران خوش نشین. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان). مجلس بزم عیش را غالیۀ مراد نیست ای دم صبح خوش نفس نافۀ زلف یار کو. حافظ
کسی که خط نیک از روی تعلیم نویسد. (ناظم الاطباء). خطاط. مشاق. (یادداشت مؤلف). که زیبا و خوب نویسد. که در نوشتن خط قواعد خطاطی را نیک بکار برد: آن پنجۀ کمانکش و انگشت خوش نویس هر بندی اوفتاد بجایی و مفصلی. سعدی. چون عطاردخوش نویس و اعیان محاسبان ضابط چون ادریس. (از ترجمه محاسن اصفهان)
کسی که خط نیک از روی تعلیم نویسد. (ناظم الاطباء). خطاط. مشاق. (یادداشت مؤلف). که زیبا و خوب نویسد. که در نوشتن خط قواعد خطاطی را نیک بکار برد: آن پنجۀ کمانکش و انگشت خوش نویس هر بندی اوفتاد بجایی و مفصلی. سعدی. چون عطاردخوش نویس و اعیان محاسبان ضابط چون ادریس. (از ترجمه محاسن اصفهان)